پسر اردیبهشت

عکس ، داستان ، بازی، لطیفه و دانستنی ها

جملات حکمت آمیز !!!



توانا بود , هر که دارا بود ..... ز ثروت دلِ پیر , بُرنا بود

به ثروت هر آن ابله بی سواد ...... به نزد کسان ، به ! چه آقا بود




دانشمندان به یه نتیجه
منطقی رسیدن:از یه جائی‌ به بعد بحث
کردن دیگه فایده ایی نداره،باید فحش بدی !


بقیه این جملات رو می تونید در ادامه مطلب مطالعه کنید


ادامه مطلب

[ شنبه 18 شهريور 1391برچسب:جملات,حکمت,آمیز,!,!!,

] [ 17:35 ] [ ابوالفضل قبادی ]

[ ]

حاضر جوابی


دختر کوچکى با معلمش درباره نهنگ‌ها بحث مى‌کرد.

معلم گفت: از نظر فيزيکى غيرممکن است که نهنگ بتواند يک آدم را ببلعد
زيرا با وجود اينکه پستاندار عظيم‌الجثه‌اى است امّا حلق بسيار کوچکى
دارد.
دختر کوچک پرسيد: پس چطور حضرت يونس به وسيله يک نهنگ بلعيده شد؟
معلم که عصبانى شده بود تکرار کرد که نهنگ نمى‌تواند آدم را ببلعد. اين
از نظر فيزيکى غيرممکن است.
دختر کوچک گفت: وقتى به بهشت رفتم از حضرت يونس مى‌پرسم.
معلم گفت: اگر حضرت يونس به جهنم رفته بود چى؟
دختر کوچک
گفت:
اونوقت شما ازش بپرسيد.

************ ********* ********* ******
يک روز يک دختر کوچک در آشپزخانه نشسته بود و به مادرش که داشت آشپزى
مى‌کرد نگاه مى‌کرد.
ناگهان متوجه چند تار موى سفيد در بين موهاى مادرش شد.
از مادرش پرسيد: مامان! چرا بعضى از موهاى شما سفيده؟
مادرش گفت: هر وقت تو يک کار بد مى‌کنى و باعث ناراحتى من مى‌شوي، يکى از
موهايم سفيد مى‌شود.
دختر کوچولو کمى فکر کرد و گفت: حالا فهميدم چرا همه موهاى مامان بزرگ سفيد شده!

************ ********* ********* ******
عکاس سر کلاس درس آمده بود تا از بچه‌هاى کلاس عکس يادگارى بگيرد. معلم هم داشت همه
بچه‌ها را تشويق مي‌کرد که دور هم جمع شوند.
معلم گفت: ببينيد چقدر قشنگه که سال‌ها بعد وقتى همه‌تون بزرگ شديد به
اين عکس نگاه کنيد و بگوئيد : اين احمده، الان دکتره. يا اون مهرداده،
الان وکيله.
يکى از بچه‌ها از ته کلاس گفت: اين هم آقا معلمه، الان مرده.

************ ********* ********* ******

بچه‌ها در ناهارخورى مدرسه به صف ايستاده بودند. سر ميز يک سبد سيب بود
که روى آن نوشته
بود: فقط يکى برداريد. خدا ناظر شماست.
در انتهاى ميز يک سبد شيرينى و شکلات بود. يکى از بچه‌ها رويش نوشت: هر
چند تا مى‌خواهيد
برداريد! خدا مواظب سيب‌هاست

[ جمعه 20 مرداد 1391برچسب:مواظب,حاضر,جوابی,بچه,ها,باشید,

] [ 15:30 ] [ ابوالفضل قبادی ]

[ ]

بازم لطیفه های جالب

 

 
نگارش در تاريخ شنبه 4 مرداد 1391 توسط ابوالفضل قبادی

 


از یه کچل می پرسن اسم شامپوت چیه؟ می گه من شامپو لازم ندارم از شیشه پاک کن استفاده می کنم!

 



رئيس: خجالت نمي‌كشي تو اداره داري جدول حل مي‌كني؟ كارمند: چكار كنيم قربان، اين سروصداي ماشينها كه

 

نمي‌ذاره آدم بخوابه!

 



غضنفر مي‌ميره مي‌ره اون دنيا، ازش مي‌پرسن چي شد مُردي؟ ميگه داشتم شير مي‌خوردم ! ميگن: شيرش فاسد

 

بود؟ ميگه نه بابا، گاوه يهو نشست!

 


یکی از سوالاتی که ذهن منو درگیر کرده

اینه که این آتشنشان های محترم ،

چرا همون طبقه ی اول نمی شینن که وقتی میخوان برن ماموریت

مجبور نشن از اون میله ها سر بخورن بیان پایین؟!



معلم فلسفه یک صندلی می گذاره وسط کلاس

و به شاگردانش میگه : شما باید یک مقاله بنویسید

و در آن ثابت کنید که این صندلی وجود ندارد !

یکی از شاگردان دو کلمه می نویسه و ورقه شو می ذاره رو میزش

و بعد از اینکه معلم ورقه ها را تصحیح می کنه اون بهترین نمره رو می گیره!

می دونید چی نوشته بوده ؟



نوشته بوده : کدوم صندلی ؟!!!


غضنفر یه رستوران باز می کنه

ولی هر روز ظهر خودش می رفته بیرون غذا می خورده

بهش میگن چرا همین جا غذا نمی خوری ؟

میگه : آخه نامرد خیلی گرون میده !!!


وقتی خدا غضنفر را آفرید فرشتگان گفتند سجده کنیم؟ خداگفت نه سنگ دستشه فرار کنید!


بر اثر شوخى غضنفر45 نفر كشته شدند! اين حادثه وقتى رخ داد كه غضنفر چشاى راننده اتوبوس گرفته بود و بهش ميگفت من كى ام!

 

[ چهار شنبه 4 مرداد 1391برچسب:بازم ,لطیفه های, جالب,

] [ 12:3 ] [ ابوالفضل قبادی ]

[ ]

لطیفه

ترکه با یه دختره دوست میشه. دختره میگه من ایدزیم! ترکه میگه عیب نداره منم تبریزی ام

 ................................

ترکه میره مزرعه ای میخره 2سانتی متر در 8 کیلومتر !!!! میگن این چه زمینیه ؟؟چی میخواهی بکاری ؟؟؟؟ میگه به امید خدا ماکارونی

................................

آبادانیه میره تهرون سوار اتوبوس میشه ، به راننده بلیط میده ، راننده میگه آقا این بلیط ماله آبادانه !! آبادانیه میگه : کوکا چیشتو خوب باز کن ! روش نوشته آبادان و حومه

 ................................

دوتا ترکه تصمیم میگیرن فارسی صحبت کنن اولی میگه پاشو دومی می گه نمیپاشم اولی جواب میده نگو نمیپاشم بگو پاشیده نمی شوم

  ................................

کریستال حشیش تریاک هروئین شیشه سیگار . . . . . . همه ی اینا رو میشه ترک کرد ولی تو رو نمیشه ترک کرد

 ................................

از فردا دخترایی که مانتوی تنگ.شلوار کوتاه.موی بلند.روی سیاه.ناخن دراز.واهو واهو واه

  ................................

عشق یک نوع مرضی است که میکروب آن از طریق چشم ، وارد قلب می شود . مرض عشق این روزها شباهت زیادی به آدامس دارد . اول شیرین ، بعد دوست داشتنی ، سپس تکراری و خسته کننده و در آخر دور انداختنی

 ................................

گوته می گوید: «اگر ثروتمند نیستی مهم نیست، بسیاری از مردم ثروتمند نیستند»، «اگر سالم نیستی، هستند افرادی که با معلولیت و بیماری زندگی می کنند»، «اگر زیبا نیستی برخورد درست با زشتی هم وجود دارد»، «اگر جوان نیستی، همه با چهره پیری مواجه می شوند»، «اگر تحصیلات عالی نداری با کمی سواد هم می توان زندگی کرد»، «اگر قدرت سیاسی و مقام نداری، مشاغل مهم متعلق به معدودی انسان هاست»، «اما، اگر «عزت نفس نداری»، برو بمیر که هیچ نداری

  ................................

دغدغه های یه پسر جوان - کار ندارم - پول ندارم - سربازی نرفتم - ماشین و خونه ندارم - و ... دغدغه های یه دختر جوان - لاک ناخنم پاک شده - مهری سرویس طلا خریده - دختر خاله ام ماشین داره - مامان غذای خوب نمی پزه - عروسکم رو هنوز نخوابوندم - و ... عجب دنیای باحالی

 ................................

age gofty love is your face yani chi? . . . . . . . . . . . . Nemidoni ? . . . . . . . . . . Yani Jamaleto Eshghe!

  ................................

می دونی فرق تو با لنگه کفش چیه کقش لنگه داره اما تو لنگه نداری

 ................................

نمی دانم تا کدامین طلوع خواهم ماند و در کدامین غروب خواهم رفت اما دوست دارم تا آخرین لحظه ی بودنم تورا . . . . . سرکار بذارم

  ................................

اگه ده تا گل گرفتی دستت و رفتی جلوی اینه 11 تا گل قشنگ دیدی اصلا تعجب نکن این نشون میده هم کوری هم خنگی و هم دچار توهم شدی

 ................................

از خدا پرسیدم چی دوست داری ؟ گفت : سخاوت . دیوانه گفت: حماقت . غم گفت: ملامت . کوه گفت: صلابت . معشوق گفت : نگاهت . فدای تو که گفتی : رفاقت

  ................................

بلوتوث قلبت رو روشن کن می خوام کل وجودم رو واست سند کنم .......... هه هه ویروس داشت الان میمیری

 ................................

اگه کسی دیوونت بود ، بازیش نده اگه عاشقت بود ، دوستش داشته باش اگه دوست داشت ، بهش علاقه نشون بده اگه بهت علاقه داشت ، فقط بهش لبخند بزن اینطوری همیشه یه پله ازش عقبتری اگه یه روزی خسته بشه و یه پله بیادعقب تازه میشه مثل تو

  ................................

امروز روز عشق های جنی است اگه عاشقم هستی برام بنویس ((ع)) اگه از من شاکی هستی بنویس ((ش)) اگه خیلی از من ناراحت هستی و قاطی کردی بزن ((ق)) اگه اینو واسه 5 نفر بفرستی جواب های جالبی به دست میاری

 ................................

یادمان باشد اگر شاخه گلی را چیدیم وقت پرپر شدنش، سوزو نوایی نکنیم پر پروانه شکستن ، هنر انسان نیست گر شکستیم ز غفلت ، من و مایی نکنیم یادمان باشد سر سجاده عشق جز برای دل محبوب، دعایی نکنیم یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند طلب عشق ز هر بی سرو پایی نکنیم

    ................................

 

آدم به 6 دلیل شانس آورده. چون حوا نمی تونست بهش بگه: 1-من آدمت کردم 2-برو از شوهر مردم یاد بگیر 3-دیشب کجا بودی؟ 4-پولاتو دادی مامانت 5-مامانم اینا 6-چرا به اون زن نگاه کردی؟

 ................................

زمان طولانی میشه واسه اونایی که غصه دارن . کوتاه میشه واسه اونایی که شادن .دیر میگذره برای اونایی که منتظرن .زود میگذره برای اونایی که عجله دارن. اما ...... اما ابدی میشه برای اونایی که عاشقن

  ................................

اگر روزی دشمن پیدا کردی، بدان در رسیدن به هدفت موفق بودی! اگر روزی تهدیدت کردند، بدان در برابرت ناتوانند! اگر روزی خیانت دیدی، بدان قیمتت بالاست! اگر روزی ترکت کردند، بدان با تو بودن لیاقت می خواهد

 ................................

مداد رنگی ها مشغول بودند...به جز مداد سفید...هیچ کسی به او کار نمی داد...همه می گفتند:{تو به هیچ دردی نمی خوری}...یک شب که مداد رنگی ها...توی سیاهی کاغذ گم شده بودند...مداد سفید تا صبح کار کرد...ماه کشید...مهتاب کشید...و آنقدر ستاره کشید که کوچک وکوچک و کوچک تر شد...صبح توی جعبه ی مداد رنگی...جای خالی او...با هیچ رنگی پر نشد

  ................................

انسان های بزرگ به آرمان هایشان می اندیشند آدم های معمولی به آرزوهایشان فکر می کنند و افراد حقیر مردم را می پایند.

 ................................

دانش آموزه سرکلاس میره با قوانین ریاضی ثابت کنه ترکا خرن، میگه قبول دارین بادکنک که بخرین آخرش می ترکه . همه میگن : بعله . بعدش می نویسه :بادکنک خریدن = بادکنک ترکیدن . بعدش بادکنک رو از طرفین ساده میکنه میشه : خریدن = ترکیدن . بعدش دو طرف مساوی رو منهای “یدن” میکنه میشه : ترک = خر

................................

یک پسر خوب امضاء گواهی نامه اش خشک نشده به رانندگی خانمها گیر نمیدهد....... یه پسر خوب کمتر با این جمله مواجه میشود"مشتری گرامی دسترسی شما به این سایت مقدور نمی باشد".......... یه پسر خوب بعد از تک زنگ سراغ تلفن نمیره

[ جمعه 20 اسفند 1389برچسب:,

] [ 18:26 ] [ ابوالفضل قبادی ]

[ ]

صفحه قبل 1 صفحه بعد